波斯语原文诗歌|节选莫拉维诗歌(三首)
诗歌一
مولانا و حکایت
عقل و دل ...
عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند
هردو از احساس نفرت پر شدند
دل به چشمان کسی,وابسته بود
عقل از این بچه بازی خسته بود
حرف حق با عقل بود اما چه سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود
دل به فکر چشم مشکی فام بود
عقل آگاه از خیال خام بود
عقل با او منطقی رفتار کرد
هرچه دل اصرار,عقل انکار کرد
کشمکش ها بینشان شد بیشتر
اختلافی بیشتر از پیشتر
عاقبت عقل از سر عاشق پرید
بعد از آن چشمان مشکی را ندید
تا به خود امد بیابانگرد بود
خنده بر لب از غم این درد بود
诗歌二
ای عاشقان | شعر از شمس تبریز (مولانا)
گنجینه شعرشعر، شمس تبریز، مولانا
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
از آسمان آمد ندا کای ماه رویان الصلا
ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان
بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما
آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین
ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ
ای هفت گردون مست تو ما مهرهای در دست تو
ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
ای مطرب شیرین نفس هر لحظه میجنبان جرس
ای عیش زین نه بر فرس بر جان ما زن ای صبا
ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شکر
آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا
بار دگر آغاز کن آن پردهها را ساز کن
بر جمله خوبان ناز کن ای آفتاب خوش لقا
خاموش کن پرده مدر سغراق خاموشان بخور
ستار شو ستار شو خو گیر از حلم خدا
诗歌三
جان جهان | شعر از مولانا
گنجینه شعرشعر، مولانا
جان جهان دوش کجا بودهای
نی غلطم در دل ما بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام
آه که تو دوش که را بودهای
رشک برم کاش قبا بودمی
چون که در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم تو را
بی من بیچاره کجا بودهای
آینهای رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
در حرم لطف خدا بودهایم
【相关阅读文章】
扫描下面二维码,请关注【丝绸之路·波斯语】
每天学习波斯语
重走丝绸之路,振兴文化经济